سر در گمی مطلق......
وقتی که آدم احساس دیوانگی می کند...وقتی که حس می کند دوستهایش هم دیگر تنهاییش را پر نمی کند....
در عین آنکه که پابند زمین است....آرزوی پرواز کردن هم آرامش نمی کند....
وقتی میداند که می تواند به کسی تکیه کند....ولی نمی تواند....
دوست دارد بتواند...می تواند....ولی. . .چه خیال خامی.....
دلش مال خودش نیست....فنا را به همه چیز ترجیح می دهد....دوست دارد شاداب و سر زنده باشد ولی نمی تواند....دوست دارد آزاد ورها بدون هیچ غمی در دنیا قدم بگذارد اما نمی داند دلش را به چه چیز خوش کند...
روحش را بزرگتر از اسباب دنیوی می بیند....حس می کند هیچ چیز در دنیا وجود ندارد که احساساتش را درک کند....
احساس دل شکستگی می کند
خود را لایق این دل شکستگی می داند....نه
دوست ندارد مقصری برای تکه های شکسته ی دلش پیدا کند
یک سر درگمی مطلق....هیچ کس را نمی بیند.....نمی خواهد ببیند
دلش باز تر از آنست که تنگ شود...قلبش سنگ تر از آنست که نرم شود
دستهایش سردتر از آنست که با حرارت مجازی آتشی گرم شود
دوست دارد خاموش بماند...ولی خاموشی خاموش تر از خاموشی
خسته و بی رمق
در اوج نا به سامانی و منتظر یک تلنگر
..
وووووووووووووی چه قالبی
چه قالب خوشگیلی
:)
یاعلی
..
..
لینکتان نمودیم
یاعلی
..
ایول هدر!
مبارکه ایشالله ؛)
سلامون علیکوم .
از قالبتان خوشمان امد باحال است .
نوشته تان هم که بر دل نشست .
کلا هلووووووووووو
سلام.
به کنکور تموم شد و شما هم اومدی!
لینکت می کنم.
بنرت هم خیلی خوشگله!
باید اون قدر روحت رو بدوزی به قولا که دیگه جایی از اون نمونه که درز یا شکافی داشته باشه.
اونقدر بزرگ که این دل شکستگی که خودت رو لایقش می دونی همیشه باهات باشه.
دنیا چیزی برای دل خوش کردن ندارد....
دلت را خوش نکن.....
روحت را بزرگ کن....
سلام.مبارک باشه.جالب بود موفق باشید
پوسیدم اینجا آنقدر طوفان نوشتن
از اشک های کهنه گلدان نوشتم
گندم نشان آخر تنهاییم بود
این حرف را با هرچه اطمینان نوشتم
یکبار هم آدم شدن گفتم خدایا
اما خدا را هم برای نان نوشتم
سلام .
چه زوری رمانتیکی هستی . عامو بیخیال ...
یه کم خشن باش
زورو ذاتش خشن هست....زورو بعد کنکورش دچار افسردگی مزمن شده.....
من غافل بودم.فکر میکردم میتونم رفیق تنهاییات باشم.اما برای فرار از تنهاییات و سردرگمی مطلقت به وبلاگت پناه آوردی.منم تو این فکر بودم.اما عملیش نکردم.آدمای خ خ خ خ خشن هم گاهی دلشون به درد میاد.اگه غافل بودم عذر میخوام.ادبی نوشتم چون خودت این کارو کرده بودی.دوست دارم و برای وبلاگت و خودت احترام زیادی قایلم........
سیاهی کیستی؟!؟!؟؟!؟!؟!؟
سلام گل گلیم!
نوشته از خودت بود؟
خوب بود!تنهایی تو با من پر کن!
نباشم زرو افسردگی بگیره!اووووواااااق!گلاب به روحتون!
سلام
من هم منتظر تلنگرم !
یک تلنگر
چاککرییم
فقط خودت می تونی این تلنگر رو بزنی.
من سالها منتظربودم!!!!!!!!!!!!!!