چهارشنبه از گوشه و کنار شنیدم که برای بچه های مدرسه رهپویان وصال یه همایشی هست!!
منم به یاد اون ایام مثل اون موقع ها حس مدیریتم روی 9،10 نفر بچه های کلاسمون گل کرد و نمی دونم رو چه حسابی این متن SMS رو برای همشون سندتوآل محمد و آل محمد صلوات... که:
" بچه های جمعه ساعت 5 تا 7 یه همایشی هست که قراره از دانش آموزای سابق مدرسه رهپویان وصال تقدیر کنن...
حالا کی پایه هست؟؟ "
اصلا جریان تقدیر نبود... این رو برای همشون فرستادم و
هدفم این بود که بعد از یه عمری بچه ها رو دور هم جمع کنم....
به امید اینکه برای ضایع نشدن من یه یادکی ازمون بکنن....
خلاصه از بین اون 9 نفر فقط ظاهرا ما سه نفر پایه بودیم و روز جمعه در همایش حاضر شدیم و من می ترسیدم که خدایااااا دعوتنامه ای چیزیم نداریم....
اینا هم که جدی گرفتن.... ضایع می شن...
نامردددددددد اونایی که نیومدن!!!
و خداییش چه استقبالی شد ازمون که مثل مهمان ویژه باهامون رفتار کردن و مدیر مدرسه با رویی باز و آغوشی گرم ازمون استقبال کردن و چه بیان ملیحی داشت یکی از معلمها که فرمود :
"خوش آمدید...!"
آخه برای کسی که بدون دعوتنامه و به امید تقدیر ( نمی دونم تقدیر از چی؟؟) بیاد ،این خیلیه....
(( من که می دونستم تقدیری در کار نیست اون طفلی ها چی؟؟ ))
ما سه نفر مثل جُلها رفتیم ردیف آخر نشستیم....و وقتی دوستان چشمشون به بنر موضوع همایش افتاد....با تعجب به من نگاه کردن و خطاب به من گفتن خدا نکشتت!!! و ناراحت بودن که چرا بهشون الکی گفتم؟؟؟؟
چون موضوع همایش مضمونش همه چی بود ، الّا تقدیر از ما....
آخه معلوم نیست
نوجوان
بحرانها
و راهکارها
چه ربطی به ما دانشجویان مملکت داره؟؟؟....خیلی خنده داره واقعا...
اما در جوامع امروووووزی به نظر من هر حرفی به درد هر آدمی می خوره اگه هم نخوره یه روز به دردش خواهد خورد....
آخـــــی....
دوستان نشستن استفاده کردن.... و دیگه قانع شدن و من هم بهشون گوشزد می کردم که کمتر بخندید تا پشت سرمون نگن اینا هنوز آدم نشدن....
منم تو کل همایش فقط به این فکر می کردم:
"حیف....افسوس...
حس می کنم اومدیم دانشگاه خیلی هامون خیلی چیزها یادمون رفت.... نه تنها من
باز هم بچه هایی رو می شناسم که دوران دبیرستان انگار فقط جوگیر بودن....جوگیرِ جو حاکم!!!
ای کاش درسهای اخلاق آقای انجوی هیچوقت یادمون نمی رفت...
کلی دلم می سوزه....یادمه اون موقعها وقتی سر کلاس ایشون بودیم کلی استفاده و نوت برداری می کردیم و هر چیزی که می شنیدیم حتی الامکان تو دلمون می گفتیم : " چشم...!"
دلم برای معصومیت و سادگی اون دوران تنگ شده....
هر دو هفته ای یه بار می شنیدیم و تا دوهفته ی بعد سعی می کردیم عمل کنیم
البته خیلی هم معصوم نبودیم ولی هرچی بودیم صد در صد از الانمون خیلی بهتر بودیم
چرا با وجود کانون خیلی هامون انگار گیاه گلخونه ای بودیم؟؟؟
همین که از گلخونه اومدیم بیرون خشک و پژمرده شدیم؟؟؟ "
اینا همش فکرای من در طول همایش بود
خوب...
حالا نوت برداری ها مختصر و مفید:
قدرت فکری و میزان کارایی عقل نوجوان بسیار بالاست اگر ازش درست استفاده نشه به صورت علائم منفی نشان داده میشه
نوجوون و جووووووون بدوووووونه که کسی که تجربه های قبلی دیگران رو بخواد تجربه کنه چیزی جز پشیمونی براش نمی مونه....(اینو سعدی گفته)
قشنگی یه موسیقی نشانه ثبات اون موسیقی نیست...نیست
نیست!!!! تنوع طلبی رو بیشتر می کنه....
تنوع طلبی هم انسان رو هلااااااااااااااک می کنه...
نوجوونها ریسک پذیرن ، چون تجربه ندارن!
اگه ریسک پذیریشون در مسیر درست ارضا نشه ، منحرف میشن...(مث معتادین محترم جامعه)
آهای خانوم و آقای جوون و نوجوون قدرت هر چیو که داری اگه در مسیر درست ازش استفاده نکنی مجبوری از یه مسیر انحرافی ازش استفاده کنی تا انرژیت خالی بشه ، بنابراین باز منحرف میشی
در سن جوونی و نو جووونی فطرت کاملا آماده است و قابلیت تغییر پذیری زیادی داره.......
تغیییییییییییییییییییییییییییر
هنوز میشه............
تغییییییر کنی
یادم به اعتکاف افتاددددد.......ووووووووووووی شهید زنده سیده زوروی حماسه آفرین
فک کنید سنیور زورو نزدیک بود شهید بشهههههه....
برای خوندن این خاطره هیجان انگیز و محیرالعقول از شهید شدن من تو اعتکاف روی ادامه مطلب کلیک کنید.
ادامه مطلب ...