به نام خدا"
غروبم مرگ ِ رو دوشم طلوعم کن تو می تونی
تمومم سایه می پوشم شروعم کن تو میتونی
شدم خورشید غرق خون میون مغرب دریا
منو با چشمای بازت ببر تا مغرب رویا
دلم با هر تپش با هر شکستن داره می فهمه
که هراندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه
چه راهایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست
تو خوب سوختنو می شناسی سکوتو از اونم بهتر
من آتیشم یه کاری کن نمونم زیرخاکستر
می خوام مثل همون روزا که بارون بودو ابری شم
دوباره تو حریر تو مث چشمات ابری شم
wowwwwwwwwwwwwwwwwww
fantastic!
upam!
۰-سلام
۱-بابا شاعر!!
۲-یا حق
قشنگ بود
سلام عزیز دلم یار خوشکلم موفق باشی
به منم سر بزن
از عکسو یاد پنجره غربی خوابگاه یاس میفتم... لذت واقعی بود اونجا وقتی بارون میزد تو صورتت جوری که دردت میومد
خیلی زیبا بود.
ساده اما عمیق!
بد نیس اسم سراینده رو هم بنویسی.
سلام ثمینه خانم دقیقا دیش ذکر خیرتون بوووود...
اسم سرابنده هم چشم می نویسم!
این شبها التماس دعا!
مشتاق دیدار
یار با ماست ... یا با دوغ ای بوی
عسلم تویی به ترانه و غزلم تویی...
آقا... آقاجون قربونت برم.... آقا
بیو یکمی به روزم
۰-آپم
اینجا چرا نمیشه پیام خصوصی داد؟؟
پیام خصوصی برای معرفی گفتم دیگه.

سال اول دبیرستان کجا بودی؟ یادته که؟
هم کلاسی بودیما.
اسمم زینبه اگه گفتی من کیم؟
هم توی مسنجر پیام گذاشتم اگه بری. ولی کامل ترشو برات ایمیل کردم
دلم دارد گران می شَد
دلم رنگ خزان می شَد
بیا با تو زمستان را
همارنگ خزان می شَد
دلم بسته ...چِشَم خسته
صدایم از تو بگسسته
کُمم پیدا
شِمَک پنهان
بیا آرام آچیــــــچا
عقدِ عروووسی
سه شنبه 31 شهریور ماه سال 1388 ساعت 22:50
به صرف شام و شیرینی
مگسهایی که می بینی
باغ آقای مبینی
پاسی از شب میشینی :))
به ای لینکو یه سر بزن
لینکت کردم!
برادر رمضون تموم شدا. قالبتو عوض کن
یه هدر هم برای من بسوز!ز
قشنگو ملنگو دومادو
سلام عزیز دلم.خوبی؟
امیدوارم که همیشه موفق باشی گلم
سلامن علیکم. از اینکه قدم های رنجیده تان را به ما ارزان یداشتید متچکریییم.
امروز آقای خبازی و پسرش رو تو خیابون دیدم. هی گفتم برم سلام کنم نشد. انگو مریض بود.ز بچه اش!
خو همی!
قالبتونو عوض کنید لططففا
حالو به روزم