سلام ماه رمضوووون...
خدایا مهمونت شدیم.....حالا فقط خودمم و خودت !!!
حالا حتی اگه ازم متنفر باشی مجبوری تحملم کنی چون احتراممون واجب شده دیگه....
عجبببببببب پرروایم ما آدمااا ......
خدایی هر وقت هم که باهات حرف میزنم فقط گوش میدی .... خوب تو هم یه چیزی بگوووو دیگههه نا سلامتی خاطر مهمون عزیزه هاااااا......
اینقد خسته اممممممم که دوست دارم توی این یه ماه خستگی رو از تنم در بیاری.....
یوهوووووووووووووووو
این نیرو رو خودت بهم دادی دقیقا دو،سه روزه که اینقدددددد دلم روشنههههههه.....که خداااااا می دونه.....
امیدم خیلی زیاد شده.....راست میگن شیطون تو غل و زنجیره.....چون احساس آزادی می کنم...
حس خوووووووبیه....
من و مامان و امرسان.....
ایناهااااااا
من اینجام....
در اختیار تو.....
دیگه خودت از گذشته و حالم با خبری..... دیگه نمیشینم برات قصه بگم....
ادب شدم بالا خره یا نه؟؟؟؟
یا هنوز کار می برم؟؟؟؟
بی خیااااااااااال
ساقی همه بخشوده ی یک گوشه ی چشمیم
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی؟!
خلاصه التماس دعا .... اگه ابر اومد و بارون گرفت دعایی به حال بیابان کنین خواهشا....