پاییز مثل گوش دادن به آهنگ پاییز طلایی فریبرز لاچینی...
مثل حس دور بودن از خونه....
مثل نگاه کردن از داخل یه پنجره کوچیک به بیرون و دیدن رد طلایی نورخورشید روی ماشینها و پشت بومهای کاه گلی...
مث گذاشتن دستات زیر چونه ات و فکر کردن به برنامه ریزی برای یه سال تحصیلی ...
پاییز مثل گرمای یه شهر کویری ...
مثل چایی خوردن عصرونه با کسایی که مجبورن ازچیزای الکی بخندن و تلقین کنن دور از خونه و خونواده شادن...
پاییز مثل یادآوری خاطرات تابستون و آه کشیدن که چقدر زود گذشت
پاییز مثل دلتنگی...
مثل گریه کردن روی پشت بوم خوابگاه ...
مث آواز خوندن روی پشت بوم: " دیــــدم تو خواب وقت سحر............."
مث هوس کردن خوردن انار دونه دونه با نمک و فلفل و نعنا...
مثل جزوه نوشتن
مثل مرور کردن درسایی که اون روز یادگرفتیم
و در آخر مث حس انتظار بارون باریدن!
خدایا چرا اینجا هنوز گرمه؟!