هــرشـب شــب ِ مهـــتــابــه

شعبــه دیگری ندارد

هــرشـب شــب ِ مهـــتــابــه

شعبــه دیگری ندارد

جوجه نوک حنایی

با خوندن وبلاگ کره الاغ کدخدا یاد خودم افتادم که تو مهدکودک نقش جوجه نوک حنایی رو بهم دادن...
بعد خانم معلم روز انتخاب بازیگر یه بار از رو دیالوگ جوجه نوک حنایی خوند که جلسه بعد از حفظ بگم
منم فقط بیت اولش رو حفظ شدم!
روز بعد خانم معلم پرسید خوب جوجه کی بود؟
از سرجام بلند شدم
گفت نقشت رو بخون
منم گفتم:
جوجه جوجه طلایی نوکت زرد و حنایی...
بقیش لود (load) نمیشد هرکار می کردم
معلم هم در کمال نامردی همون موقع نقشم رو به یکی دیگه داد!  

و ناراحت و عصبانی بود که چرا من نقشم رو حفظ نیستم!

رونوشت : کامنت وبلاگ کره الاغ کدخدا

ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و ....

ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم خسته است!!!!! 

کاش ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم  را به کارواش می بردم! مثل همان ماشینی که قراراست بخرم! 

از بس ننوشته ام ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم آک آک شده است! 

دیگر از ناحیه نوشتن حس فلج بودن می کنم!  

ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم لمس شده اند وقتی ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم دراختیار احساسم نیست وقتی دیگر هیچ انگیزه ای ندارم وقتی ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم  گویی همانند یک کیسه بوکس در تشک بوکس ضربه دیده دیگر نایی برایشان نمی ماند طفلکان!!!

دیگر نمی خواهم ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم  را درگیر این حرفهای خاله زنکی کنم! همچین ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم توی طاقچه خاک خورده است که دیگر  ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حسی برایم نمانده است! 

به خاطر این  ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیز ِ علیلم برای بار چهارم پنجم گوشیم را گم کرده ام! 

می گویند خوابگاهمان دزد داشته است چون  ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم دیگر به جایی قد نمی دهد مگر دزدی! 

آخر یکیش رو تخت خوابگاه غیب شد و دیگری اندرون کیفم! 

واقعا نسبت به رییس دانشگاه ارادت پیدا کردم ازین رو که شب عید به خاطر من آمد دانشگاه و مو به مو در فیلمهای دوربین مداربسته نگریست و با چشمان بادامی خودمان دیدیم که گوشیم را در کیفم گذاشتم! 

آخر چرا باید اینقدر پول و انگشتر و گوشی در خوابگاه غیب شود! ؟؟ 

می گویند در شهر یزد جن زیاد است!

آخر مگر جن ها هم با ایرانسل اس ام اس بازی میکنند؟! 

اصلا گوشی به چه کارشان آید؟ 

از نماز استغاثه حضرت زهرا و صلوات نذر و نیاز و روزه هم کارم گذشته است !

برای اولین بار در زندگیم پایم به دادگستری باز شد! 

کد سریال گوشیم را داده ام تا مخابرات رد گوشیم را بیابد و به آغوشم برگرداند. 

امید دارم که پیدا شود! 

اینقدر داغدار گوشی هایم هستم که عینک آفتابی جدیدم با جلد قشنگش که غیب شد گم است! wassat.gif

خدایا این دزد را به راه راست هدایت کن تا آنقدر چشم و دلش سیر شود که اموال دیگران در چشمش جلوه نکند! 

الهی آمین 

این هم از  حواس پرتی ذهن و روح و جسم و مغز و دست و پا و قلب و مخ و مخچه و دستگاه عصبی و حس و همه چیزم!!!!