از موسیقی وبلاگ لذت ببرید!
وقتی که سنیور زورو بزرگ میشود...
وقتی که خودش هم باورش نمیشد همان سنیور زورو 16 ساله حالا دیگر 22 سالش شده است...
رنگ نوشته هایش با همیشه فرق دارد!
کمرنگ تر از همیشه....
ولی هنوز دلش برای نوشتن، بندری می لرزد:
چه خبر عزیزُم ؟!
(جمعیت: چه خبر عزیزُم )
خیلی وقته نبودی....دلُم تنگ دیدنت بود تو کجا رفته بودی؟!
(جمعیت: تو کجا رفته بودی؟!)
میدونی عزیزُم؟!
(جمعیت: میدونی عزیزُم؟!)
بی تو چه سر گذشت؟!!....چه خوشه که یارِ خوش تراشُم پیشُم برگشت...
پیشِ خودِ مُو برگشت...!!!!
آقا نگین زشته ! نگین وبلاگ نویسی خَز شده!!!
من عااااااشق نوشتنم! (به قول اون نقاش خارجکیه که سوژه خنده بازار شده بود!)
با یه پاییز متفاوت هستیم در خدمتتون!
امضا: زهره ===> زورو خانوم
بچه جون چرا کم کار شدی؟
(با خودمما )
چرا ؟؟؟
سال داره عوض میشه
یکی اومد روش
خدا پاش رو گذاشته رو گاز با سرعت داریم میریم به سمت پیری و معرکه گیری
نهههههه
خدا بگو این شوخیه
رفتم تو 23
تولدم رو جشن گرفتم...امسال برای بار اول تو این 22 سال!
شب خووبی بود
دوستان جمع بودند و ما در جوارشون فیض بردیم ....
خدایا به خاطر همه چیزایی که تو سال 90 به ما دادی شکر!
خدایا سال 91 بهترین چیزهارو برامون رقم بزن!