سلاااااااااااام.....................من اینجا هستم........یه جای دوووووووور............ توی شهر غریب....آسمون اینجا هم مث شیراز صاف صافههههههه...... (چرا دروغ میگی؟؟؟)
ولی غروباش خیلی دلگیره....
عجباااااااااا
منم و یه دیوان حافظ و یه دل غربتی
هر شب میشینم رو تختمممم.......بچه ها صف می گیرن.......فال بگیر برامون کارت درسته.... منم تحویل می گیرم....
میگم حافظ جان من درست در بیاد آبرومونو نبری جلو ایناااااااا......
با یه امید و آرزو به منِ شیرازی میگن فالشونو بگیرم....... فال می گیرم واسه خودم تفسیر می کنم
دلم برای هوای شیرااااااااز تنگ شدههههههههههه........
هوای قبل از بهااااارش.........تنجه زدن درختاااااااااا........... Wowwwwww!!!!!!
اینجا یه روز هوا بهاریه یه روز هوا مث چله زمستونه.....ایششششش....آدم دو شخصیتی بار میاد.....
ولی خدایی از حق نگذریم مردمش خووووووب و مهربونن....
آسمونش خیلی نزدیکه ....خیلیااااااااا....گاهی اوقات تو حیاط می خوام دستمو دراز کنم یکی از ستاره ها رو برداااااااارم..........با آسمونش خیلی حال می کنمممم شباااااااا.........
اصلا شاید محض همین آسمونِ نزدیکش صدام زودتر به خدا برسههههه....هه هه هه......زودتر از شما دوست عزیززززز.........دلتون بسوووووووزه..........
یه چیزیم می گنااااااااااا....میگن می خوای با خدا حرف بزنی برو تو کویر........ ازین صحبتای فنی- مهندسی- معنوی
شما حالا خیلی وارد جزییاتش نشو.......
هییییییییی زندگی!!!!!!!!!!
به قول یکی از بچه ها هییییییییی روزگاااااااااااااار.................
اینجا همه چیز دنگیه..........هر چیزی تقسیم بر 6 گاهی 5 و گاهی مث دیشب 4 میشه..... خدا کنه معرفتا دنگی نشه....آدمیت....هویت......
این حرفا یه من نمیاد.....
بی خیال!!!!
یه روزی بر میگردم که خیلی دیره ........
روزی که از نبودنم غصه ات می گیره......
روز 24 اسفتدی که
واسه گریه شونه هامو کم میاااااااااااارییییییییییی.........
درست خوندم؟؟؟؟......با عرض پوزش از آقای صادقی........
زود باشییییییییییید....از چند هفته قبلش باید شیرازو آب و جارو کنید.............
یوهووووووووووووووو........سنـــــــــــــیور زورو وارد می شود.........
گر ازین منزل ویران به سوی خانه روم
دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم
زین سفر گر به سلامت به وطن باز رسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشفم شد ازین سیر و سلوک
به در صومعه با بربط و پیمانه روم
آشنایان ره عشق، گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
بعد ازین دست من و زلف چو زنجیر نگار
چند و چند از پی کام دل دیوانه روم
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجده شکر کنم وز پی شکرانه روم
خرم آن دم که چو حافظ به تولای وزیر
سر خوش از میکده با دوست به کاشانه روم
میرم که تا 2ماه از وطنم دووووووور باشم......
حلالم کنیـــــد